اهل حق
نور علی الهی معروف به استاد الهی با اسم واقعی فتح الله جیحون آبادی وقتی واقعه جسارت پدرش نعمت الله جیحون آبادی را به صندوق سلطان اسحاق نقل می کند این جسارت پدرش را هم با شجاعت نقل می کند.گویا بازگو کردن آن هتک حرمت و بی ادبی پدرش هم نوعی شجاعت بوده است. این کار نور علی می تواند در لفافه یک مساله را هم برساند و آن اینکه نور علی می خواهد بگوید که پدرم ادم بی اعتقادی بوده است و به سلطان جسارت نموده است. نور علی می گوید: پدرم دید حالم خیلی بد است فرمود مرا بردند جلو پنجره مرقد سلطان و در رختخواب خواباندند در همان موقع تشریف می برم و میمیرم و دیگر........... "شب می شود پدرم می فرماید من این پسر را از مادرش امانت گرفته ام جنازه اش را می گذارم روی مرقد سلطان سلطان او را زنده کند و........... نصف شب می شود کمی دعا و زاری و لابه می کند می بیند خبری نشد تبرزین را برمی دارد و به جان صندوق ضریح می افتد و می گوید من ضامن شده ام باید زنده اش کنی تا به دست مادرش برسانم بعد او را ببر........ خلاصه آنقدر به صندوق سلطان می زند که آن را خرد می کند و فقط چارچوبش باقی می ماند. آثارالحق ج1 صفحه 593 این داستان هر چند دروغ ولی از زبان دروغگو خود گویای مطالبی است که خواننده ناخود آگاه به ذات فرد پی خواهد برد و خواهد فهمید که اینها اگر چه ادعای اهل حق بودن را دارند اما هیچگاه به اهل حق اعتقاد نداشته و ندارند و سلطان را هم تا وقتی قبول دارند که باب میل آنها کار کند.
Design By : Pichak |